داریم House MD میبینیم. یه جفت پارتنر دختر هستند که یکیشون میخواد به اونیکی یه تیکه از کبدش رو بده/ پیوند بدن/ هرچی! بعد همینجوری که ولوییم من بسیار با هیجان و رمانتیک و اینا میگم عزیزم اگه یه روز لازم باشه منم کبدم رو بهت میدم/پیوند میدم هرچی! همونطور که داره با دقت به تلویزیون نگاه میکنه میگه مرسی عزیزم ولی نمیتونی، گروه خونیهامون به هم نمیخوره!
کلا گل بگیرن ابراز احساسات رو!
۲ نظر:
وای من عاشق دکتر هاوز ام!!! الان که کلا دیدمش تموم شده یهو گاهی دلم براش تنگ میشه! برای خودشا! یعنی خود آقای دکتر! آرزوم این بود که هر روز میدیمش! حتی اگه شده تو کافی شاپ بغل بیمارستانش! :دی
(یعنی اولا در این حد من شخصیتو باور کردم! ثانیا که عاااااشق کاراکترش بودم من!!!)
در مورد درک شخصیت می فهمم چی می گی! من شخصیت کتاب ها رو باور می کنم وحشتناک!
بین خودمون بمونه الان من روی فروید "وقتی نیچه گریست" کراش دارم!
در این حد یعنی
هی شاکی بودم که چرا فرویدش کمه!
ارسال یک نظر