۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

.

دیروز جایی بودم که طبق معمول مقادیری خانوم متشخص خوشتیپ دیدم و از اونجایی که به نظرم اومد با تقریب خوبی می‌تونم جای اونا باشم، باز این سوال اومد تو ذهنم که چرا من این قدر هی همیشه شلخته م! شاید اسمش شلخته نباشه اما خب مرتب هم نیستم! بماند که صبح‌ها که از خونه بیرون میام سه چهار تا کیف و کوله و پلاستیک همیشه دستمه! برای وسیله‌های شرکت، دانشگاه، جایی که بعدش می‌خوام برم و چی و چی! اما هر باری که آرایشگاه می‌رم و دستی به صورتم می‌کشم فکر می‌کنم به به! خب بیشتر از این کارا بکنم! بعد دوباره اما یا وقتش نیست یا حوصله‌ش!
امروز صبح ماشین رو آوردم تو حیاط و کیف خودم، کیف لپ‌تاپ، لباس‌های مهمونی‌ای که قراره شب برم و کفش مهمونی مربوط به اون لباس و چیزهای دیگه مرتبط رو گذاشتم توش! خندیدم، گفتم شب تازه یه پاکت گنده دیگه به اینا اضافه می‌شه که باید از شرکت بیارم با خودم که فردا ببرم فرودگاه! با اینکه یه کم دیرم شده بود اما جلو آینه یه کم بیشتر وقت گذاشتم! و یه کرم پودر ملایمی به صورتم زدم! موهام رو هم از وقتی کوتاه کردم کامل نمی‌بندم بعضا و یه مقداریشو می ریزم دورم! خلاصه‌ش اینکه ساعت 10 که خودم رو تو آینه دستشویی شرکت دیدم راضی بودم!
.
یک: حالا اینکه همیشه خدا در حال دویدنم و هیچ‌وقت خرجم با برجم نمی‌خونه هم که خب دیگه هیچی! اما این حس‌های دوست‌داشتنی کوچک رو می‌پسندم!
دو: یکی از بچه‌ها گل شب‌بو خریده گذاشته تو هال شرکت! صبح که میای تو بوی عید می‌زنه تو صورت آدم! دارم فکر می‌کنم یه دسته واسه ماشین، یکی هم واسه خونه بگیرم! 

۱ نظر:

Unknown گفت...

همین طوری خوبی تو.