۱۳۹۰ شهریور ۸, سه‌شنبه

.



بعد از مدت‌ها کلنجار رفتن و شاید هم کلنجار نرفتن و قاطع بودن برای ارتباط نداشتن با آدم‌هایی که به هر دلیل اعتماد به نفس رو‌به‌رویی باهاشون رو ندارم، تصمیم گرفتم که این دفعه برم! اول هی فکر کردم که ای بابا چه وقت بدی! هفته پیش آرایشگاه بودم الان یه چیزی بین خوب و بده صورتم! بعد هی فکر کردم چی بپوشم! بعد که دیگه داشت دیرم می‌شد پشت چراغ قرمز لاک زدم و هی پاک کردم و دوباره زدم، سعی می‌کردم با "ساری گلین" علیزاده یه کم آروم شم! اما یه استرس احمقانه‌ای داشتم! و خب شخص مورد نظر* اصلا نیومده بود! شب که برگشتم صورتم رو تو آینه دیدم و فک کردم بد نیست اگه هر ازچند گاهی یه آرایشی هم بکنم! و الان از اون شب برای من حس خوب لاک ناخونام مونده!

     * لازمه اضافه کنم شخص مورد نظر دختر بود و اساسا من در مواجهه با دخترها استرس بیشتری می‌گیرم، شاید چون بیشتر از طرف دخترها قضاوت شدم.

سوال بعدی اینه که چرا قضاوت اون دخترها (یا هر دخترها یا هر پسرها) باید برای من مهم باشه و خب مسئله‌ایه که بعدا باید بهش بپردازیم! =)

۲ نظر:

niyoosha گفت...

dar in haaaaad?! yarou mage cheghad daafe khodesh?!!:D

leilak گفت...

ندیده بودمش تا اون روز (البته چون نیومده بود می تونم بگم الانم ندیدمش هنوز)