۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۳, جمعه

رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار، دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

دوست داشتنیه که یه روز قهوه درست کنین و تو یه دونه ماگ مسافرتی ؟! * بریزید و برید کافه قنادی لرد شیرینی خوشمزه بخرید و برید جلو تماشاخانه ایران‌شهر و دو تا از بهترین و دوست‌داشتنی‌ترین موجودات عالم رو ببینید و بعد رو یکی از نیمکت‌ها بشینین و قهوه‌ی خوشمزه‌ای که تومنی سنار! با قهوه‌های گودو و پراگ و چی و چی فرق می‌کنه رو مزه مزه کنید و بعدم سر خرو کج کنید و برید دل و جیگر خوری و بعدترشم صدای ابی رو بلند کنید و باهاش بخونید.

پ.ن. امروز بالاخره رفتم آرایشگاه! ها ها! خسته و کوفته از سر کار! با کوله و لپ تاپ و چی و چی! بعد یه مشت در و داف خوشگل و خوش لباس اونجا بودن و هی به هم عزیزم و قربونت برم می گفتن! منم مث بز نشسته بودم و دیگه نهایت روابط عمومی رو به خرج دادم به خانومه گفتم اِ چه لاغر شدید! رژیم گرفتی؟ دقیقا به این خاطر که هی غر نزنه که اه چقد دیر اومدی!! واسه خودت می گما دردت میاد =) ! هوممم به نظرم یه کم لنگه به لنگه شد دوباره البته!

پ.ن.2. دوس دارم که دوستام میان ایران!


*traveler mug

۱ نظر:

maede گفت...

ghesmate laghar shodin aaaali bood
=))