۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

سبز! سبزکم رنگ! سبز پر رنگ! سبز مغز پسته ای! سبز لجنی!

این روزها و تو این جریانات، چند نوع موضع گیری وجود داره. یه عده ای این طرفی اند و موافقند. یه عده ای هم اون طرفی اند و مخالفند. یه عده ای هم هستند که اون طرفی نیستند اما با این حرکت مردم مخالفند و می گن این حرکت ها پشتش بینشی نیست و معمولا هم با لحن تحقیر کننده ای هم می گن. (شایدم این برداشت من باشه) راستش رو بگم این که پشت این حرکت بینشی هست یا نه فکر من رو خیلی به خودش مشغول کرده. وقتی به این فکر می کنم که چرا این اتفاق افتاد و کلا قضیه از کجا شروع شد، می بینم این مردم (منظورم مردمیه که رای دادند- به مو سو ی یا کر و بی) خیلی کوتاه اومده بودند از خواسته هاشون. می دونستند انقلاب پدیده ی خوبی نیست. می دونستند این که یه نیروی خارجی مثل آمریکا بیاد و سعی کنه حکومت رو اصلاح کنه نتیجه ی خوبی نداره. (مسلما منظورم همه ی مردم نیست- وگرنه ما اگه به زعم وزارت کشور سیزده میلیون و سیصد هزار نفر آدم با سطح آگاهی بالا داشتیم که الان وضعمون این جوری نبود) به قول سو ر نا ها شمی (دانشجوی شرکت کننده تو تحصن دانشگاه زنجان که سر همین مسئله ستاره دار شد و حکم زندان هم گرفت) کرو بی (و همین طور مو سو ی) قهرمان ما نبودند، بلکه نزدیک ترین گزینه به کف مطالبات ما بودند. بگذریم. منظورم اینه که ما خیلی کوتاه اومدیم و خواسته هامونو تعدیل کردیم و قبول کردیم برای ساختن باید از همین انتخا با ت نصفه و نیمه و گزینه های سرند شده ای که داریم شروع کنیم. اما اتفاق هایی که بعدش افتاد، ما رو به این سمت هل داد. در واقع مردم معترض به نتیجه ی انتخابات هیچ چاره ی دیگه ای نداشتند. اینکه می گم هیچ چاره ای واقعا بهش باور دارم. روز شنبه ی بعد از انتخا با ت که همه تو بهت بودند، کتک زدن مردم، هیچ چاره ای نذاشتن جز اینکه علاوه بر اعتراض به نتیجه ی انتخ ا بات نسبت به برخورد وحشیانه ی پلیس ها و لباس شخصی ها هم معترض بشیم. (واقعا هر چی فکر می کنم می بینم هیچ عکس العمل دیگه ای نمی شده نشون داد، مثل اینکه حقتو بخورن، بعدشم بزنن تو گوشت! بعد تو واقعا ساکت می مونی یا آسمون رو به زمین میاری؟) با حرف های یک شنبه ی رئیس جمهور (منظورم همون خس و خاشاک معروفه) مردم جری تر شدند، و البته عکس العملشون راه پیمایی آرام روز دوشنبه بود. وقتی اون رو هم به خشونت کشیدند... (واقعا چه راه دیگه ای می موند واسه مردم ِ کتک خورده ی مصیبت دیده؟)


می خوام بگم آره، ما آمادگی و آگاهی حرکت حزبی و هدفمند رو نداشتیم. ما می خواستیم با اصلاحات وضعیت کشور رو آروم آروم درست کنیم. باور داشتیم تو قدم اول، کشورمون به یه ثبات اقتصادی نیم بند و بالا بردن کیفیت زندگی نیاز داره... اما حکومت ما رو مجبور کرد به ادامه دادن این بازی خطرناک (با کوتاه اومدن و دست از بازی کشیدن، مجبور به تحمل حکومت نظامی می شدیم که به مراتب خطرناک تر از حکومت آخو/ندی ه) مردم رو توی وادی ای انداختند که شعار "رای من کو؟" به "مرگ بر..." تبدیل بشه.

خیلی فکر کردم رو اینکه این "ما رو مجبور کردند" هایی که استفاده می کنم درسته یا نه. متاسفانه باور دارم که درسته. باور دارم حرکت "آقایون" مردم رو مجبور به این واکنش ها کرد. رک بگم کسایی که جنبش سبز (هر اسم دیگه ای می خوای می تونی روش بذاری، من خودم هیچ وقت از این کلمه استفاده نکردم!) رو مسخره می کنند رو نمی فهمم. نمی فهمم وقتی سر هیچ هم وطن منو/ هم کلاسی منو/ برادر منو می کشند و بعد شهیده ی حجاب رو علم می کنند و از بیدادگری حقوق بشر اروپایی داد سخن سر می دن چه عکس العملی باید نشون داد؟ دیروز (جمعه) حول و حوش ساعت سه در خونه ی ما رو محکم کوبیدند. (خونه ی ما حوالی هفت تیره) اولین کاری که کردم این بود که با آیفون درو باز کردم و بعدش رفتیم دم در. چند تا از همسایه ها هم اومده بودند. خب! یه عده که داشتن فرار می کردند ریختند تو حیاط. ما دم در ایستادیم و دیدیم که چند نفری چه جوری یه پسر جوون رو می زدند. دیدم که خونش می ریخت کف کوچه ای که من هر روز ازش رد می شم. دیدم چند تا موتور سوار دو ترک با چوب و زنجیر اومدند، خندیدند، با هم دست دادند، فریاد زدند "ماشالله"، جواب دادند "حزب الله"! گفتند روزتون قبول و من، من هیییچ غلطی نتونستم بکنم. خجالت کشیدم. یه لحظه برگشتم و دیدم مهنوش داره گریه می کنه. خجالت کشیدم از حضور بی مصرفم اونجا که هیچ کاری نمی تونم بکنم و فکر کردم شاید مرگ بر گفتن ها و حضور داشتن ها کمترین کاری باشه که بتونم انجام بدم. (..زیرا که نفرین بی ریا ترین پیام آور درماندگی ست)

بهمون می گن چرا الله اکبر می گین؟ نمی فهمم چرا متوجه نمی شن که می خواهیم نشون بدیم ما از همون جنسی هستیم که سال 57 الله اکبر گفتیم. ما جیره خور فلان جا و بهمان جا نیستیم. ما از کره ی مریخ نیومدیم. نمی فهمم چه ایرادی داره که با وسیله ی دفاعی خودشون به خودشون ضربه بزنیم (یا حداقل تلاش کنیم که ضربه بزنیم) به شدت بر این باورم که آقایون از همین الله اکبر ها هم می ترسند که به این جرم ملت رو دستگیر می کنند. (من خودم یه خانواده ی کامل رو می شناسم که سر همین مسئله بازداشت شدند)

بهمون می گن ها ها دیدین از شرکت کردن تو انتخا/ بات فقط پز 85 درصدی و حماسه ی حضورش واسه آقایون موند؟ نمی فهمم چرا این همه بازتاب رو تو تمام دنیا ندیدند. نمی دونم چرا یادشون نمیاد اون انتخا / بات مجلسی که همه تحریم کردیم و نرفتیم هم حماسه ی حضور معرفی شد و پز تلوزیونی که البته آن وقت ها صاحبش لا ر یجانی بود مثل سوزنی بود که بر تنمان فرو می رفت. حرف سیمای ضر غامی رو طرفدارای خودشون دنبال می کنند و نمی دونم چرا شمای تحریم گر (و یا شاید فقط برای اینکه زخم زبان بزنی بر بدن رنجور این مردم معترض مصیبت دیده) و شاید من اشتباه می کنم که فکر می کنم تعداد مردمی که شبکه های بی بی سی و سی ان ان و الجزیره رو دنبال می کنند بیشتر از کسانی ست که پرس تی وی را نگاه می کنند.

بهمون می خندند که چرا می رین نماز جمعه و آب به آسیاب "اونا" می ریزین؟ ما نماز اولی ها که رفتیم نماز جمعه کی باور کرد و یا حتی اعلام کرد که نمازگزاران حضور باشکوه داشتند؟ ا.ن.؟ شخص رهبر؟ صدا و سیما؟ کی از حضور مردم در نماز جمعه خوشحال شد؟ کجا پز دادند؟ غیر از این بود که نیروهاشونو همه جا چیده بودند؟ غیر از این بود که بی دلیل اشک آور زدند؟ من یادم نمیاد مسلما! اما شنیدم مصلی رو برای این ساختند که زمین فوتبال دانشگاه تهران جوابگوی نمازگزارها نبود. مادر من از ساری اومد تهران فقط به این خاطر که تو نماز جمعه ی طالقانی شرکت کنه. کجان این مردم؟ نماز جمعه از اول مال همین مردم بود، نه این قشر خاصی که الان ادعای مالکیت دین و دنیا و آسمان و زمین رو دارند!

ما تو مدرسه های جمهوری اسلامی یاد گرفتیم نماز جمعه یه فعالیت عبادی- سیاسی ه. و من، من ِ بی نماز اگر می رم نماز جمعه ی رفسنجا/ نی، به خاطر این نیست که ر/ فسنجا/ نی رو قبول دارم یا معتقدم به اینکه ثواب نماز جماعت چی است و چی نیست. بلکه می خوام بگم آقای اعلی حضرتی که اون بالا نشستی و فکر می کنی خدا هم نماینده ی شماست، بدون که من هنوز داغدار خون های ریخته شده ام. به این خاطره که خسته شدم از خر فرض شدن و دروغ شنیدن.

بهمون با تمسخر می گن چرا تظاهرات روز قدس می رین؟ می خندن و با یه لحنی می گن شما سبزا می رین روز قدس ها ها ها! نمی فهمم چرا متوجه نمی شن وقتی هیچ تجمعی نمی تونه صورت بگیره، وقتی به بهانه ی طرح انضباط اجتماعی سر هر خیابون فرعی حتی (!) یه پلیس باطوم به دست گذاشتند و تا سه چهار نفر یه جا جمع می شن متفرقشون می کنن. وقتی این روزها مردم در حالی خرید می کنن که دو تا مامور که تفنگ دستشونه (به اینا که رگبار می بندند چی می گن؟) تو میدونای اصلی مانور می دن واسه خودشونو تو فکر می کنی اگه همین الان ضامن این لعنتی کشیده شده باشه (نباشه؟) و این سرباز دستش بخوره به ماشه چه اتفاقی میفته و نگاهت می افته به زن و شوهر جوونی که دارن از کنار سرباز رد می شن و پاهای تپل بچه ای که بغل خانومه ست. با این اوصاف چرا روز قدس نمی تونه یه فرصت خوب برای تجمع و دل گرمی باشه؟ برای نشون دادن اینکه بلایی که به سر ما اومده اون قدری نبوده که با گذشتن چهار ماه از یادمون بره.

کاش می اومدن و می دیدن از همین جمعیت سبزها چه ترسی داشتند، که همه ی فرعی ها رو بسته بودن و نمی ذاشتن ما قاطی 63 درصدشون بشیم! کاش بودن و می دیدن وقتی با اشک آور ما رو به پیاده رو و پارک لاله کشوندن، 63 درصدشون این قدر نبود که یه لاین بلوار و پر کنه و مجبور شدن چهار طرف یه پرچم گنده رو بگیرن و زیر فریاد "پرچم زیرش خالیه" مردم راه بیفتن و چشم فتنه رو کور کنند و مشت به دک و پوز استکبار جهانی بزنن!

من گزارش های روز قدس تلویزیون رو دیدم. اصلا اون جاهایی که ما بودیم رو نشون ندادند که بخوان از حضورمون سواستفاده کنند، هر چند واسه شخص من (!) مهم نبود که بگن 15 میلیون جمعیت تهران پاشده بودن اومده بودن واسه تجدید میثاق با فلانی و دهن کجی به بیساری! دیگه از گزارش های کامران نجف زاده که اثرش بیشتر نیست!ه

چیزی که واسه من مهم بود این بود که همه ی کسایی که دیدم با ترس و دلهره از این که کسی نمیاد راه افتادند اما وقتی اون همه آدم شبیه خودشون دیدن انرژی گرفتند و فهمیدند هنوز خیلی ها هستند که یادشون نرفته در به دری 28 روزه ی مامان سهراب رو از این بازداشتگاه به اون یکی. یادشون نرفته چه طور ندا جلوی چشم همه ی مردم دنیا جون داد و دولت به جای یه ذره مسئولیت پذیری از تمبر یادبود شهیده ی حجاب پرده برداری کرد.

نمی دونم چه طور می شه این چیزها رو دید و با لحن تمسخر آمیز گفت سبزها!

من می دونم آدم سیاسی ای نیستم. می دونم این متن احساسیه. اما بر این عقیده ام که غالب مردم تمام دنیا این جوری اند. چه اون هایی که انقلاب فرانسه رو راه انداختند چه اونایی که به اوباما رای دادند. پس این که من نوعی با احساسم نباید حرف بزنم توجیه خوبی برای ساکت شدن نیست.

پ.ن. یکی از انگیزه های اصلی ام برای نوشتن این یادداشت، پست ساروی کیجا بود. (تکرار می کنم یکی)ه



۲ نظر:

narciss گفت...

قبل از روز قدس عکس پروفایل فیس بوکم رو دو تا پسر گذاشتم که هر دو دستشون رو با علامت وی بالا گرفته بودن و مچبند سبز داشتن و تو دست دیگشون یه کبوتر سفید گرفته بودن. یکی چفیه جلوی دهنش بسته و دیگری دستمال سبز. برای این عکس من هم کامنت گذاشتن که چرا جنبش رو می چسبونیم به فلسطین و اصلا چه ربطی داره و ...
و به نظر من واقعا هم ربطی نداره. اساسا من دنبال ربط دادن این دوتا نبودم. من می خواستم اهمیت روز قدس امسال رو نشون بدم و روی تنها ربط اون دوتا پسر تاکید کنم: اون پرنده های سفیدی که توی دستشونه.
یادداشتت عالی بود لیلا. مسئله احساسی بودن نیست، اگر ما انسان نبودیم و احساس نداشتیم که چه ندا، چه مسلمونای چینی و چه خودمون... ظلم رو درک نمی کردیم بدون احساس. مسئله نحوه ی پرداختن به احساس از راه های منطقیه. که به نظر من تو خوب این کارو کردی تو نوشتت!!! :×

آقای حواس‌پرت گفت...

پسر كلي خوب بود
خيلي از قسمت هاي نوشتت حرف دل من بود