رفتم تئاتر..خانه... خیلی خوشم نیومد اما خب به هر حال من محصول مشترک نغمه ثمینی و کیومرث مرادی رو حتما باید می رفتم.. غرض از گفتن این بود که یه حرفی یه جایی یه کسی (که اون خانومه بود که پشتش به صحنه بود) خلاصه اینکه دیشب تو تئاتر وسط تمام فکرایی که کردم وقتی اون خانومه که به نظر من روح مامان هامون بود شایدم خودش (خب خودش مرده بود می شد روح دیگه؟ نمی شد؟) گفت " اه اه لجم می گیره وقتی یه حرفیو می زنی و بعد یهو وسطش می گی بعدا می گم هیچ چی ولش کن..." همینه دیگه آدم حرفو که همین جوری ول نمی کنه تو هوا! حرفو که می زنی مسئولی عزیز من..با شمام دوست قدیمی! با شما جاست فرند ِ سر در گم! شما همکار دماغ گنده!!! پرت نکن اون حرف لامصبو تو صورت من بعدم وقتی سوال می کنم بگی هیچی!!! وقتی یه خانوم می گه هیچی می تونم تفسیرش کنم (خاک بر سرت تو باید تفسیر کنی) اما..چیو اما.. اعصابم خورده .. امروز برگشتنی از ناهار داشتم فکر می کرده اعصاب آدمیزاد به دمی بنده!!! سگ مصب انگار نه انگار سر صبحی!! خوش و خرم بودم...به طرفه العینی این اعصاب و روان من دگرگون می شه... یعنی الان دارم می خندما... چیو توضیح بدم قابل فهم بود قشنگ!
Pour moi-meme!!!: تئاتر خوبم می برمت نگران نباش
پ.ن. عنوان برداشته شده از تیاتر "خانه"! نمی دونم چرا اینو گذاشتم. خودش اومد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر