۱۳۸۸ فروردین ۱۶, یکشنبه

زنجه موره های یک پیاده ی شطرنج

دیروز گفتم به خودم حال بدم و بالاخره بعد مدت ها سنتورمو کوک کردم، دستگاه مورد علاقه م همایون . اینا رو می گم که یادم بیاد کلی چیزای خوب دارم. یادم بیاد همین اول سالی صاحب دو تا کیف خوشگل شدم.... خیلی خب! بسه دیگه. من حالم خوب نیست.
امشب که با آناهیتا صحبت کردم نمی دونم چی شد که احساس کردم من با یه جای زندگیم مشکل دارم. من دارم چاق می شم. من ورزش نمی کنم. من اینی که الان هستم و دوس ندارم. من ... من نمی دونم... احساس می کنم اراده ای ندارم.. من یه پیاده ی شطرنجم...
الان فقط و فقط دلم می خواد غر بزنم...دلم می خواد یکی باشه که معنی غرهامو بفهمه... دلم می خواد .. دلم می خواد با یه چشم به هم زدن بشه وسط های اردیبهشت...
دلم می خواد.. ببین الان دقیقا نمی دونم دلم چی می خواد اما می دونم اینی که الان هستم و نمی خواد
پ.ن واضح و مبرهن. باز توی مود مسخره ای رفتم که دلم می خواد به زمین و زمان فحش بدم. از همه چی شاکی م.
پ.ن 2. الان به محمد اس ام اس زدم "من دلم یه شلوار گرم کن خوشگل می خواد که باهاش برم بدوم"! یعنی می خوام بدونی الان دراین حد شاکیم!
پ.ن3. اااااه. من از این مانتوی مسخره ی تنگ و تریش و مقنعه ی مزخرف کوتاه حالم به هم می خوره... اه.. ایش
.
بعدا نوشت: الان فردا صبحه، به مراتب بهترم. اما خوب واقعا بهش احتیاج داشتم.

۱ نظر:

narciss گفت...

اسم پست رو خیییییلی دوست داشتم :))
خانم گلابی جنگلی فک کنم الانا فصلت باشه بابا، چرا بی حوصله باشی آخه؟؟؟
;)