خوابتو دیدم. وقتی که فکر میکردم دیگه رها شدم، از همه فکرهای منفی و گیرهایی که به خودم میدادم. من با ماشینی که ایران داشتم. تو هم با ماشینی که ایران داشتی. تو خواب دلم میخواست بدونی که من کار کردم، با پولم ماشین خریدم. من آدم حقیریم. آدم حقیری که از زندگیش راضی نیست. نمیخواد رقابت کنه، فقط میخواد آروم باشه. اما افتاده وسط کلی آدم موفق که دارن با هم رقابت میکنن. نمیتونه تکیه کنه. بدش میاد از اینکه پاییده بشه. از اینکه....
آه هلیا ... چیزی خوفناک تر از تکیهگاه نیست. ذلت، رایگانترین هدیه هر پناهیست که میتوان جست.
اسکناسهای کهنه را نوار چسبها حمایت میکنند، سربازان را سنگرها
هلیای من! ما را هیچ کس نخواهد پایید و هیچ کس مدد نخواهد کرد.