۱۳۹۳ آبان ۱۶, جمعه

چه کسی کامفورت زون مرا جا به جا کرد

از آماده شدن، از آن بازه زمانی که باید وقت بگذاری بدون اینکه پیشرفت سریعی در وضعیتت پیش آمده باشد، متنفرم. مثل الان که باید تافل بدهم که بدم میاید بخوانمش (و مثل روز برایم روشن است که از امتحان که بیرون بیایم به خودم فحش می دهم که بهتر می توانستم باشم و کاوه خیلی منطقی می گوید خب نخواندی!) مثل هفته دیگر که باید بروم با دانشگاه صحبت کنم. چرا اصلا باید از کامفورت زونم تکان بخورم؟ برایم سوال است که من سال کنکور با چه انگیزه ای درس خواندم؟ الان مگر وضعیتم فرقی دارد اصلا؟

بله دو روز مانده به تافلم من حس احمقانه ای دارم. دلم می خواست بگویم استرس است اما نیست!‌ راستش یک تست آزمایشی خریدم! و هی امروز و فردا کردم برای انجامش!‌ حالا فردا آخرین روز است!‌ و بالاخره باید این کوفتی را بزنم. دروغ چرا اصلاااا حوصله چهار ساعت نشستن و امتحان دادن را ندارم!‌ 

خداوندگار دراما که من باشم (دراما کویین هم می توانید صدایم کنید) یک هفته است در دلم روضه می خوانم که آدم ها نباید روز تولدشان حالشان بد شود. بله من هم بعضا سختم است در مورد یک چیزهایی حرف بزنم. من وروره جادو حتی. 

لپ تاپ عوض شده و فونت داغون شده لابد!

هیچ نظری موجود نیست: