اول گتسبی بزرگ نوشته "یک بار دیگه برای زلدا". آخر کتاب چند تا نامه از آدمهای مختلف داره به فیتسجرالد. از الیوت و بیشاپ و بقیه. تقریبا همهشون اول نامهشون یه همچین چیزی نوشتند که اسکات عزیز کتابت رو با اهدائیه محبتآمیز آن خواندم و ...
تایملاین زندگی فیتزجرالد میگه سال 1918، وقتی 22 سالش بوده با زلدا نامزد میکنه. ژوئن سال 19، زلدا نامزدیش رو به هم میزنه و تو نوامبر دوباره با هم نامزد میکنند. آوریل 1920 ازدواج میکنند و سال 1925 هم گتسبی بزرگ منتشر میشه. از 1930 که بیماری روانی زلدا بروز پیدا میکنه دیگه همهش تو بیمارستانهای روانی بستری بوده و سال 1940 هم که فیتزجرالد میمیره. بعد از اینکه زلدا تو بیمارستان بستری میشه فیتزجرالد چند تا معشوقه عوض میکنه البته.
نشستم تو خونه. دم غروب. هوا داره تاریک میشه. بیرون یه عده دارن باربیکیو میکنن و بوی سوختن زغالش که نمیدونم چرا اینقدر شبیه بوی سوختن چوبه منو یاد شمال میندازه. نشستم تو این دم غروب به این عشق ده ساله فکر میکنم. یه بخشیش خیلی قلبم رو خراش میده. نمیدونم دقیقا کجاش.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر