خسته نیستم، بیهدف هم نیستم، اما حوصله خودم را هم ندارم. نه آرایشگاهی میروم که سر و صورتی صفا بدهم! نه حتی خودم دستی به صورتم میبرم! نه حوصله دارم زنگ بزنم وقت اپیلاسیون بگیرم! نه حتی اینکه خودم آن وکسوارمر لعنتی را بزنم توی برق حتی! بعضی وقتها ناخنهایم را لاک پررنگ میزدم این اواخر! که آن را هم بی خیال شدم فعلا! سوهان کشیدن ناخون ها هم ایضا فراموش شده! چند روزیه که حتی گوشواره هم نمی گذارم! و امروز حتی رژ لب و رژ گونه هم نزدم. لباسهایم تلانبار شده روی صندلی اتاق! صبحها به زور خودم رو مجبور می کنم تختم رو جمع کنم، آن هم کج و کوله!
ورزش را ول کرده ام دوباره! لب هایم خشکی می زند! درس نمی خوانم! سر کار هم انگار میخواهم جان بدهم!
آیا چه؟
* بوسـ*ههای بیـ*هوده- محـ*سن نامـ*جو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر