دوست ندارم واسه آدمهایی که من میشناختمشون قبلا، آدمهایی که تو گذشتهی من بودن و از همهی اون گذشته فقط یه سلام شاید باقی مونده باشه دل بسوزونی. به طرز عجیبی حسودی میکنم. حتی اگه خودم واسه اون آدمها غصه بخورم.
و خب حتی فکر نمیکنم که عجیب و بد و ناجور باشه... مممم آره نباید دلسوزی ای درکار باشه واسه آدمهای مشترکی که من دارم از کلهم بیرونشون میکنم. :)
۲ نظر:
بعضی وقت ها فکر می کنم...کلا راجع به کسی نباید حرف بزنی...دل بسوزانی...حال بپرسی... انگار تو باید آنور بایستی و من و آدم ها اینور...شاید برای همین فکرهاست که هیچ وقت خدا دستم به دستت نمی رسد و تازه آخرش هم تقصیر را می اندازم گردن آدم ها
و حتی من و تو اینور و بقیه آدمهایی که من دسته بندی شان می کنم بین این جزیره ها سرگردان باشند و تو باید احساس خوشبختترین آدم دنیا را داشته باشی.
ارسال یک نظر